[ad_1]
عجیب است که بانک مرکزی به جای اعتراف به ناتوانی مطلق خود در تسلط بر تورم مزمن و نرخ سود بر اقتصاد، به تسلط ابزارهای سیاست پولی برای دستیابی به اهداف خود اشاره می کند. جایگاهی که همیشه در اظهارات مدیران نظام بانکی وجود دارد.
به گزارش شرق، دکتر همتی، رئیس سابق بانک مرکزی اخیرا با اشاره به اینکه فشار دولت به بانک ها برای خرید اوراق دولتی منجر به سقوط بانک ها و رشد 2000 میلیارد تومانی پولی (از طریق عملیات رپو) شده است، گفت: ). به گفته وی، بانک ها (موسسات مالی) بیکار نشسته اند و ظاهراً این نکته در محکومیت سلطه دولت بر بانک مرکزی تکرار می شود. لازم است سیاست بانک مرکزی شفاف باشد و نقش دولت در عدم موفقیت آن به طور دقیق تحلیل شود.
عملیات بازار مهمترین ابزاری است که بانک مرکزی در دو سال اخیر دریافت کرده است. از این نظر، امکان خرید و فروش کاغذ از طریق تزریق نقدینگی به کشور برای دولت وجود دارد. اما مقایسه نرخ تغییر نرخ سود و نرخ اسناد دولتی نشان می دهد که اجرای عملیات اجباری نه تنها در کاهش قیمت ارز موثر است، بلکه باعث افزایش نرخ در نرخ های مرکب نیز می شود.
حتی بانک مرکزی هم نتوانست بازار بانکی خارجی را کنترل کند. به گفته وی، این نرخ از 3 درصد در ابتدای فعالیت بازار (اول خرداد) به 5 درصد در نیم ماه رسیده است. از سوی دیگر تداوم رشد قیمت ها در جریان اجرای این سیاست سیاسی نیز به حدی بود که حداقل می توان آن را به صورت هدفمند سیاسی تحلیل کرد. سیاستمداران باید اذعان داشته باشند که بر اساس عملیات بازار و تکیه بر گسترش بازار برای پیشبرد کاغذبازی، در واقع هدفی را که ممکن است منتظر آن هستند، هدف قرار ندهند.
اگرچه در ابتدا برای توسعه بازار فروش اوراق بهادار دولتی، استقراض مستقیم از بانک مرکزی و رشد به صورت پولی اعلام شد، اما تامین مالی بودجه از طریق انتشار اوراق بهادار (به ویژه اوراق نقدی) عملا به بانک های مرکزی رشد نقدینگی و تورم.
این اختلاف عملاً نیاز به انتشار اوراق برجسته و استفاده از حقوق و دستمزد دولت (یا به عبارت دیگر، استقراض کوتاه مدت از بانک مرکزی) را برای جبران مؤثر رشد نقدینگی و تورم از بین می برد. از سوی دیگر دولت افزایش قیمت اوراق در خارج از کشور و به دنبال آن افزایش حجم تعهدات را تشدید کرده است، در بخش بعدی این چرخه آشفتگی به بانک مرکزی (از بانک مرکزی تا بانک مرکزی) رسیده است. و از بانک مرکزی به بانک مرکزی. .
جریان غالب با ارائه تصویر تکه تکه و محدود به اقتصاد است و بودجه دولتی را عامل اصلی این نابرابری می داند یا در مجموع بانک مرکزی را در تدوین قاعده سیاست پولی تضعیف می کند. این امر با جداسازی ارز از مقوله “ارزشی” انجام می شود که رگبار تورم را بر دولت و سیاست گذاران تحمیل می کند. بر اساس این تحلیل ناقص، بانک مرکزی تورم را هدف قرار داده است. از آنجایی که دولت برای تامین هزینه های خود به بانک مرکزی متکی است، بانک مرکزی مجبور است پایه سرمایه خود را افزایش دهد.
این تصویر ساده و اساسی است که بر اساس نظریه پول کمی (نسخه فریدمن) است. مفروضاتی که تولید ثابت (Y) و نرخ ثابت چرخش ارز را در بلندمدت (v)، تغییرات حجم پولی و تورم فرض میکنند برای بانک مرکزی مرکزی هستند. ضمن بررسی ارزش افراد در اقتصاد و بیان پول، به این نکته اشاره می شود که تقاضا برای پول (بر اساس ارزش سنجیده) حجم پول تزریق شده به اقتصاد را تعیین می کند.
در هر بانک اقتصادی، بانکها این قدرت را دارند که به حاکمیت اجازه دهند که ارزش کل اقتصاد بیان نشود. در واقع، توجه به این نکته مهم است که بانکها در پولیسازی ارزش ادعا در یک اقتصاد نقش اساسی دارند. فرآیند ارزش گذاری افراد در تولید با تزریق سرمایه آغاز می شود و ارزش نیروی کار تازه ایجاد شده لزوماً باید به شکل سرمایه باشد. نحوه توزیع ارزش اضافی سود بین سهام (سود صنعتی، سود تجاری، سود مالی و مالی و سود تجاری) و نیروی کار (تولید، خدمات، خوداشتغالی و غیره)، ارزش کل مطالبات (ارزش یا ارزش فعلی). اضافه شده) عبارت باید تکرار شود.
تقاضا برای سرمایه پولی به عنوان تقاضای اعتبار (در قالب سرمایه گذاری اولیه) یا با هدف تداوم (به شکل سرمایه در گردش) تعریف می شود. در عین حال، این اعتبار تنها می تواند به یک «ارزش واهی» اقتصاد تبدیل شود. در واقع قوانینی که می گوید «اگر حجم عرضه متناسب با رشد تولید باشد، تورم نداریم»، این که همه فعالان اقتصادی در یک فضای خاص به ارزش واقعی واقعی و واقعی می پردازند، سوء تفاهم نیست. اقتصاد فعلی در عین حال، ادعای ارزش و معنایی که هنوز تولید نشده است، از طریق سود مالی (به وسیله پول) و سودآور (دارایی های حبابی) و با اتکا به خدمات شبکه مالی می تواند از ارزش لحظه کسر شود. در واقع این نرخ سرمایه گذاری (صنعتی، مالی و پیچیده) است که در نهایت ارزش پول (تورم) را تعیین می کند.
اگرچه اقتصاد پولی به عنوان یک کل از ادعاهای ارزش واقعی، ارزش ضمنی و ادعاهای ارزش تشکیل شده است، اما وقتی همه این ادعاها پولی شوند، سیاست پولی عملاً قابل تشخیص نیست. بنابراین صحبت از شکست شبکه بانکی که در آن ترازنامه بانک ها بر اساس همان ارزش (دارایی های ضمنی) همواره سنجیده می شود، در واقع چه می کند؟ گسترش ترازنامه بانک ها از طریق مردم اعتبار (پول) به معنای گسترش ادعای ارزش برای اقتصاد است.
در این فرآیند، تفاوت معناداری بین استقراض دولت از سیستم بانکی و بخش خصوصی وجود ندارد و همچنین تفاوت معناداری در نقش دولت در بازتوزیع و دوبرابر شدن کارتل به نفع مالی و ادغام صنعتی بنابراین، مخارج دولت، به صورت تامین مالی نقدی در جهت دستیابی به ارزش جاری یا اختراع، ارزش ادعا را در راستای سرمایه گذاری خصوصی افزایش می دهد. اگرچه این کارتل یک شرکت مالی و صنعتی با دو سیاست «وام به جای دازمد» برای نیروی دریایی و «وام دهندگان بدهی به ملت» برای دولت است، اما سهم مردم (نیروی دریایی) همچنان ارزش فعلی را افزایش میدهد و سود بیشتری میبرد. تمرکز بر ارزش اقتصاد
با این اوصاف توانست کل روند سیاسی شدن سیاست و البته مردم را زیر نظر داشته باشد. به عبارت دقیق تر، گسترش سیاست پولی و تورم کاملاً مستقل از تصمیمات سیاست پولی است و نویسندگانی مانند ذخایر قانونی بانک ها و سایر عوامل تأثیر چندانی بر تغییرات ندارند. ناتوانی بانک مرکزی به حدی محدود می شود که حتی در شرایط آشفتگی روانی که مردم استخرهای بدون دستمزد را اداره می کنند، تغییرات نسبی قیمت های نسبی لزوماً متناسب با ارزش کل اقتصاد است.آنها برای چیزهای دیگر ارزش قائل هستند. مقامات پولی در پاسخ گفتند که تزریق بی وقفه پول به اقتصاد باعث افزایش تقاضا برای کارتل خودروهای مالی و صنعتی در تمامی چرخه های مالی و اعتباری می شود. بر این اساس، تدوین استراتژی سالانه ای که به تورم حلال اجازه دهد اقتصاد ایران و نرخ ارز خارجی را تداوم بخشد، نه در چارچوب اختیارات و توانمندی های دولت مرکزی و بانک مرکزی، بلکه نیازمند تحول در اقتصاد است. در این میان، هر گونه تغییر در وضعیت پولی باید مدنظر برنز در اجرای سیاست های پولی باشد، نه تعهد دولت به بهبود روابط مالی خود با بانک مرکزی و احترام به استقلال آن.
[ad_2]